- رقم زدن
- نگاشتن، تحریر کردن، نقش کردن نقاش، نویسنده و محرر
معنی رقم زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- رقم زدن
- نوشتن، نقاشی کردن
کنایه از مقدّر کردن
- رقم زدن ((~. زَ دَ))
- نوشتن، نقاشی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهون زدن نقب زدن
نگارگر
رقم زننده،، نویسنده، نقاش
اخلال
یکی را بر دیگری زدن، تصادم
با دست زدن بر سر کسی بقوت
سکه زدن، ضرب کردن سکه، آن جائی که درم زنند
خراب کردن بی ترتیب کردن آشفته ساختن، باطل کردن، منحل کردن (جمعیت حزب و غیره)، مخلوط کردن زیر و رو کردن، قهر کردن با کسی
نمودار شدن برق در هوا، جهیدن برق
مطیع و فرمانبردار گشتن
غارت کردن مسافران در جاده قطع طریق، سرود گفتن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
ریدن
آنکه جراحت وارد کند جارح
آییژکیدن خرفکیدن
با چشم شور بکسی آسیب رسانیدن و بمعنی پلک را باز و بسته کردن
کلک زدن نارو زدن فریب دادن
پشم را با کمال و امثال آن از هم باز کردن
اشکوونیدن آشکوباندن تاکاندن تاک زدن
شیار کردن زمین با گاو آهن یا تراکتور برای زراعت شخم کردن
راه رفتن و گردش کردن
به کسی زخم و جراحت وارد کردن
قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳)
ساز زدن، ساز نواختن، نواختن ساز
کنایه از نوشتن، نقش کردن، نقاشی کردن، حکاکی کردن
در کشاورزی شیار کردن زمین برای کاشتن تخم، شخم کردن
خراب کردن، باطل کردن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن
آشفته کردن، به هم زدن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن
آشفته کردن، به هم زدن
در این چامه میرخسرو: چون به پنجم سپهر کرد آرام طرقو زد چو چاوشان بهرام راه دهید گفتن
سپختن پس زدن
نصب کردم علم برافراشتن بیرق
راه رفتن